خیلی وقته میخوام بنویسم اما واقعا فرصت نمیشه

هر روز ، 7_10 ساعت درس میخونم ، حدودا 200 تا تست میزنم و شب در حالی در هیچ خوابی تو

چشمام نیس قرصهای شبگاهیم رو میندازم بالا و چشم بندم رو میبندم و میخوابم و به مدد قرصها

به خواب عمیق میرم

و صبح دوباره همین برنامه ، امسال نمیتونم روزه بگیرم ، دلیلش خیلی چیزهاس هم سردرد و

سرگیجه هام، هم دارویی که باید 12 ساعتی بخورم و هیچ جوره نمیشه با روزه داری ساعتش

رو تنظیم کرد ،و مشکلی که جدیدا اضافه شده ! سوزش معده!  بله باید بگم :

گل بود به سبزه نیز آراسته شد !!!!

 

اوضاع خلقیم چندان خوب نیس ، حس میکنم این ضد افسردگیه ک میخورم زورش نمیرسه ! باید قوی

تر باشه، حالا باید ببینم دکتر جدید تو ویزیت جدید قبول میکنه یا نه

 

من تازه دیشب با نویسنده ای به اسم غزاله علیزاده آشنا شدم که سال 75 خودکشی کرده ، از صبح

که بیدار شدم کلی واسه دل خودم و دل سوخته ی غزاله گریه کردم ، کلییییییی ها ! عجیب بود

ولی خالی شدم ، یکی از بدی های دارو های دکتر میم این بود که انگار اشک چشمامو خشک کرده

بود ! یه وقتایی وااااقعا دلم میخواست از ته دل گریه کنم ولی هیچ اشکی سرازیر نمیشد و فقط من

بودم و چشمهایی که به رو به رو خیره شده بودن . ولی الان ی چیز خوبی ک هست اینه که میتونم

گریه کنم ، گریه واقعا نعمته آدم خیلی سبک میشه ،خیلی .

 

تصمیم قطعیمو گرفتم و به خانواده هم اعلام کردم : امسال برای اولین و آخرین بار تو زندگیم امتحان

ارشد علوم پزشکی میدم، اگه قبول شدم چه عالی ، اگه . واسه همیشه دست از درس خوندن

میکشم .

 

ولی قلبا دلم نمیخواد دست از درس خوندن بکشم، من دلم پیشرفت میخواد .دلم درس خوندن تو

دانشگاه های خوب ، نه ، دانشگاه های عالی میخواد .


مشخصات

آخرین جستجو ها