امشب 24 سالم شد
24 سالگی انگار نقطه ی عطف هیچی نیست
انگار هیچ تغییر بزرگ و چشمگیری نیست
تو 23 سالگی هیچ چالش عجیبی نداشتم
هیچ کار تازه ای نکردم ، مثل 22 سالگی کتاب خوندم ، زبان خوندم ، کلاس عکاسی رفتم ، بخش های
بیشتر و متنوع تری رو تو بیمارستان تجربه کردم ولی هیچ کدوم اینا چالش نبود ، هیچ کدوم اتفاق تازه و
چشمگیری نبود ، روزهام به اندازه 22 سالگی و حتی بیشتر تکراری بود ، تابستون 97 خیلی بهم
سخت گذشت ، خیلی اذیت شدم بابت رفتارهای تند بابام ، بابت اینکه دائم کنترل میشدم (و میشم )
و انتخاب هیچ کاری با خودم نبود ( و نیست تقریبا ) من یه دختر 24 ساله ام که از هر جهت محدود ام
و بابت همه ی کار هام باید جواب بدم، من یه دختر 24 ساله ی مطیع ام که از قانون های نانوشته ی
خونه مون بی چون و چرا تبعیت میکنم ، من یه دختر 24 ساله ی تنهام .
تولد امسال یه تفاوتی با سالهای قبل داشت ، خاله ام و دایی و زن دایی سر شب اومدن خونه مون و
شام و مراسم کیک خوردن و عکس گرفتن کنار هم بودیم و مثل سالهای قبل تولد 3 نفره نداشتیم
مامان و بابام علیرغم گرونی و حساب و کتابهای مالی که من ازش تا حدودی مطلع بودم واسم کادوی
گرون قیمتی خریدن ، یه انگشتر طلا ی زرد :) ، من عاشق طلای زرد ام :) انگشترم 2 تا پروانه ی
کوچیک داره که خلاف جهت هم قرار گرفتن ، مدلش خیلی ناز و دخترونه ست ، خب قرار نیس کسی
بگه ولی من میدونم که مامانم تمام پول انگشتر رو داده و بابام حتی هزار تومن هم ازش نداده :) ولی
اگه هم داده بود فرقی نمیکرد ، پول و طلا هیچ وقت باعث پاک شدن فحش از ذهن آدم ها نمیشه
تولدم گذشت و من از امشب 24 سالگی رو شروع میکنم :) ، خدا رو شکر
بابت همه چیز
اول بابت سلامتیم هم ذهنی ، هم جسمی :) دوم واسه همه چیزهایی که به من داده و من
حسشون نمیکنم تا زمانی که در دسترسم نباشن
و واسه همه چیزهایی که من اصرار به داشتنش میکردم و خدا نمیداد ، خیلی هاشو الان فهمیدم که
چه بهتر که ندارم .
اینستاگرام هم ندارم که عکس کیک و کادوهای امشبم رو بذارم و فخر بفروشم!
نظراتی که مطالبشون اذیتم کنه ، بنا یه تناسب یا بدون پاسخ تایید میشن یا کلا حذف میشن
امیدوارم همیشه ، همه ی آدم ها دلشون شاد باشه .
درباره این سایت