خب ما شنبه رفتیم شهر خواهر و همون فرداش صبح باز رفتیم بیمارستان پسره رو ببینیم و برگردیم
شهر خودمون . همین هم شد
و چه خوب شد که برگشتیم . عصر روز یکشنبه بابام اومد بره دستشویی یه دفعه داد زد چه کار کنم
الان فاضلاب مباد تو خونه م . رفتم ببینم چی شده . چشمتون روز بد نبینه . فاضلاب همینجوری
داشت از توالت بیرون میزد دیگه خلاصه سریع رفتم سراغ مردهای همسایه و گفتم تو رو خدا بیایید
کمک . بابام که داشت دیونه میشد از ترس میگفت الان زندگی مامانتو فاضلاب برمیداره
دیگه همسایه ها زنگ زدن به لوله باز کن و منم تند تند وسایل رو میدادم بک طرف خونه و فرشها رو
پرت میکردم روشون که هم راه باز بشه . خدا خیرش بده لوله باز کنه رو ، اومد و تو حدود 10 دقیقه
همه اون گند و کثافتو پاک کرد و واقعا واقعا واقعا خیلی کارش ارزش داشت
خب چون خونه بودیم و زود جنبیدیم و کمک واسمون رسید فاضلاب ها از دستشویی بیرون نیامد و
تو خونه چیزی نریخت. بعد که همسایه ها و اون آقا لوله باز کنه رفتن ، بابام رفت دستشویی رو
بشوره و منم تمام مسیر های رفت و آمد ها رو دستمال نم و خشک کشیدم و دوباره وسایل رو
برگردوندم سرجاشون، اون لحظه ها تماما یاد مردم سیل زده می افتادم که تا کمر رفته بودن تو
فاضلاب و کلا وسایل زندگیشون بلا استفاده شده .واقعا هرچی بگن و هر کاری کنن حق دارن .
همچنین از یه طرف دلم میخواست مامانم خونه باشه و بشه مایه ی دلگرمی از یه طرف دیگه میگفتم
چه خوب که نیس که این اضطرابو تحمل کنه . بابام بعد همه تمییز کاری ها گفت که هیچ کس
خصوصا مامانم نباید از این موضوع با خبر بشه . ولی خیلی حس ترس بدی بود .
فرداش صبح من کارورزی icu 2 داشتم و ظهر که برگشتم خونه بابام گفت فهمیدن کار کدوم واحد بوده
البته عمدی نبوده ها ، کاملا سهوی بوده ولی خب بالاخره اگه فاضلاب میامد تو زندگی ما وسایلمون
به درد آشغالی و ضایعات هم نمیخورد. .
دیگههههه کارورزی icu 2 قاعدتا باید امروز تموم میشد ولی من 2 جلسه بابت دیدن پسرمون غیبت
کردم که اونو باید هفته بعد برم ،امروز هم امتحان پایان بخش رو دادم ! و با کسب نمره 19.75 با
افتخار اعلام میکنم که اینجانب پرستار ویژه کار خفنی است که شما دارید دستنوشته هاشو میخونید!
پسر امروز شد 10 روزش ، 3 شب هم بالت زردی بیمارستان بود
فردا هم ما قراره بریم شهر خواهر کوچولو رو ببینیم .
منم تا آخر هفته خالی ام و میخوام برم ی کم بچه داری کنم :)))))
درباره این سایت