صبح داشتم میرفتم کارآموزی ن ، تو راه آگهی فوت یکی از مریض های آنکولوژی رو دیدم .

اسفند ! آقایی که شاکی بود از اینکه تو اورژانس با اسم اسپند ادمیت شده بود ! با تشخیص

کنسر پانکراس بستری شده بود ولی حال عمومیش از بقیه مریضهامون بهتر بود ، خودش از تخت

پایین میامد و قدم میزد ، تو حیاط راه میرفت ، کاملا توانایی مراقبت از خودش رو داشت و نیاز به

سونداژ و لوله بینی_معده ای نداشت ، شاکی بود از دل درد و اینکه نمیتونه خوب و مثل قبل غذا بخوره

 

ی روز میخواستم چسب آنژیوکتش که حسابی خونی شده بود رو عوض کنم و بابت اینکه آنژیوکت از

رگش خارج نشه خیلی با صبر و حوصله و آهسته داشتم چسب رو از دستش میکندم که بهم گفت

نترس نترس بکنش سریع بعد براش توضیح دادم و گفتم حله ؟ خندید گفت حله . چسب رو عوض کردم

و آنتی بیوتکش رو وصل کردم و رفتم ، از اون شیفت با هم دوست شدیم ! روز بعدش رفتم vs بگیرم

دیدم کتاب " آن ها فاضل نظری " رو صندلی کنار تختش عه ، گفتم ااااا شعر هم میخونی گفت اره

فاضل ، اخوان ، رهی معیری. بعد اشاره کرد به غذای روی bed table ش و گفت خیلی بد مزه س

_غذا اون روز لوبیا پلو بود _ گفتم نه خیلی هم بد نیس غذا بد نخوردی ، چپ چپ نگام کرد و از وضع

بد تغذیه تو جبهه گفت ، گفتم اااا جبهه بودی ؟ گفت اره جبهه این بلا رو سرم آورد ، با لبخند گفتم

رزمنده خوب میشی میری از اینجا صبر کن و رفتم ، از اون روز به بعد هرچی میرفتم یالا سرش ( واسه

دارو ، سرم ، vs ) میگفتم چطوری رزمنده ؟ یه روز از صبح گفت دل درد دارم واسم مورفین بزنید

ولی تو دستورش مورفین نبود و رزمنده هم به داروهای دیگه راضی نبود ، خلاصه تا دکتر اومد ویزیت و

براش مورفین نوشت و من رفتم براش مورفین بزنم حسابی کلافه شده بود تا رفتم تو اتاق با عصبانیت

گفت من چقدر باید واسه مورفین التماس کنم چرا واسم نمیارید؟  سرنگ پر رو از جیبم بیرون آوردم و

نشونش دادم و گفتم ایناهااااا آوردم ، تشکر کرد ، دارو رو سریع تو رگش خالی کردم و گفتم الان

دردت ساکت میشه و رااااحت میخوابی ما هم دیگه باهات کاری نداریم. .

گناه داشت ، از پا نیفتاده بود ، فکر نمیکردم به این زودی ها تموم بشه .

 

صرفا جهت ثبت خاطره : دیروز قرار بود با دوستم که از تهران برگشته بود بریم کارگاه شعر

ولی نرفتیم ! به جاش رفتیم یه کافه خفن ! اینقدر این کافه خوشگل و جیجیلی بود که به دوستم

میگفتم اصن فکر نمیکردم چنین جای باحالی تو شهرمون باشه ! البته کلی دهه 80 ای اونجا نشسته

بودن به سیگار کشیدن ! به قشنگی شهاب حسینی سیگار میکشیدن :)  دوستم میگفت مگه اینا

الان نباید ناراحت رتبه کنکورشون باشن ؟ :)))


مشخصات

آخرین جستجو ها