روز یکشنبه روز فوق‌العاده خستع کننده ای بود ، صبح یکی از بیمارستان ها کارآموزی غدد داشتم و

عصر شیفت کاردانشجوییم بود ، همکارهای نفهمم کلی تیکه بابت خستگی و بی حالیم بهم انداختن

ولی خب من جوابی ندادم ، اینقدر حرف هاشون رو مخ بود که حتی دلم نمیخواد اینجا بازگو کنم .


چون فردا امتحان عملی داریم و هیچ کدوم هیچی تمرین نکرده بودیم امروز رفتیم دانشگاه تمرین !

فردا صبح هم امتحان داریم ، این امتحان هم بدیم تموم شه بره . امتحان قرطی بازی با بی مرگی

های دانشگاه ما ! انگار مثلا مسابقات در سطح جهانی قراره برگزار بشه ! امتحان آسکی و قرنطینه و

کلی قرطی بازی دیگه :/


امروز کلی یاد حس و حال سال 95 بعد کنکورم و 96 سال دوم دانشگاهم کردم ، تو چند ثانیه انگار حس

اون روز ها واسم تکرار شد ، قشنگ ترینش حس ناب و تکرار نشدنی دوست داشتن مستر کاف بود ،

دوست داشتنش ، اضطراب واسه دیدنش ، اضطراب واسه جلسات کارگاه شعر و . همه واسم تکرار

شدن ، البته اتفاق خاصی نیفتاده ها همینجوری اینجوری شدم!  کلی هم اضطراب و تپش قلب های

روزهای قبل و بعد کنکور واسم عین یه تیکه فیلم پخش شدن . دلم واسه دوست داشتن مستر کاف

تنگ شده .کاش هنوز هم همون قدر اولا دوسش داشتم دوما همون قدر بی مسئولیت بودم .


شک فراوونم در مورد کاردانشجویی لحظه به لحظه بیشتر میشه . نه اینکه تنبل باشم ها ، فقط کنار

کاردانشجویی نمیتونم درس بخونم . از ارشد خوندن عقب میمونم .


چقدر هذیان گفتم ! تاثیر استرس امتحان فردا ست .


مشخصات

آخرین جستجو ها