قرار بود دیشب اینا رو بنویسم ولی نشد .
حالا میگم واستون
صبح یکشنبه امتحان دیالیز میان ترم داشتم ، تو راهروی دانشگاه نشسته بودم و داشتم مرور میکردم
که دیدم گوشیم داره زنگ میخوره ، تلفن از ستاد بود قبلا شماره شون رو سیو کرده بودم
با عصبانیت گوشی رو سایلنت کردم و تو دلم چند تا فحش دادم که آخه من الان وسط امتحانا برم
شیفت بدم واقعا ؟ میشه آیا ؟ خلاصه جواب ندادم و رفتم سر امتحان ، بعد امتحان گوشیم رو نگا کردم
و دیدم مامانم اس ام اس داده که به مامانمم زنگ زدن و گفتن اگه میخوام برم زودتر با معرفی نامه برم
ستاد وگرنه به نفر بعدی من زنگ میزنن . خلاصه با ناراحتی با ستاد تماس گرفتم ، کسی که گوشی
رو برداشت واسم گفت از بیمارستان x نیرو میخواستن نوبت شما بوده بهتون زنگ زدیم ، گفتم کدوم
بخش گفت معلوم نیس باید با مترون حرف بزنی ، گفتم آخه الان وسط امتحانامه، گفت نگران نباش
شروع به کار از 1 تیر عه ، اینو گفت و داشتم از خوشحالی بال درمیاوردم. گفتم باشه باشه زود میام
میبایست برگردم خونه ک معرفی نامه رو از خونه بردارم و برم ستاد . راهی بس طاقت فرسا !
هر جور بود برگشتم خونه ولی از شدت معده درد داشتم میمردم تا جایی که نمیتونستم صاف وایسم!
با ناراحتی روزه م رو خوردم و با معرفی نامه رفتم ستاد ، اونجا امضا ها رو گرفتم و بین طبقات بالا و
پایین شدم و مونده بود آخرین امضا که اون آدمه نبود ، ساعت 11:30 بهم گفتن واسه 12 میاد .
نشستم تو ستاد منتظر ساعت 12:45 اومد! خلاصه امضای اونم گرفتم و اسنپ گرفتم واسه بیمارستان
رفتم پیش مترون و اون بهم خوش آمد گفت و راهنماییم کرد که کجاها باید برم رفتم چند تا امضا هم
تو بیمارستان گرفتم ولی چون ساعت از 2 گذشت بقیه قسمت ها بستن و رفتن و کار من موند واسه
1 روز دیگه . خلاصه . یه روز دیگه اول باید برم اون بانکی که بیمارستان گفته 1 حساب باز کنم واسه
حقوق و بعد برم دنبال بقیه کارهای قرارداد و اینها . خلاصه . جونم واستون بگه که منم دارم میرم
سر کار ! البته از اول تیر ! بزرگ شدم !
با اینکه حقوقش کمه ولی خوبه ، و چیز دیگه ای هم که هست اینه که دستم تو کارهای بالین پر
میشه و مسئولیت پذیریم بیشتر و ترسم هم کمتر !
امیدوارم بیفتم بخشی که دوستش دارم ❤ شما هم دعا کنید واسم
شبتون بخیر :)
درباره این سایت